زندگينامه شهيد علیرضا ايراندوست در پانزدهم آبان سال هزار و سیصدو سی و نه در روستای میمه شهر اصفهان متولد شد. پدرش اهل کاشان و کارمند اداره مخابرات بود و به دلیل اعتقادات استواری که به اسلام و احکام آن داشت از احترام خاصی دربین همگان برخوردار بود. روحیات و اخلاقیات پدردوست داشتنی بود؛کارش را خدمت به مردم می دانست و با این اعتقاد کار می کرد. حقوقش را که می گرفت اول به فکر خمس و طهارت آن بود. گاهی خودش آن را تخمیس می کرد و به نزد مرجعش می برد. علیرضا همه این کارها را می دید و بارها شنیده بود که مال باید پاک و حلال باشد. مبادا از اموال کسانی که خمس و زکاتش را نمی دهند استفاده کنی. تحصیلات ابتدایی را به عنوان دانش آموز ممتاز در دبستان جمشید گذراند. سالیان متوالی در شهر میمه در خانه ای کوچک با وضع نسبتا خوب مستاجر بودند. علیرضا و برادرش حمیدرضا دائما در پی درس و کتاب بودند؛ خیلی ساکت زیر نور چراغ در گوشه اتاق درس می خواندند و شاگردهای زرنگ مدرسه شان بودند. هر وقت هم درس و بحث شان تمام می شد کتاب های غیر درسی می خواندند. توی کوچه با بچه ها فوتبال بازی می کردند، اما هیچ وقت دعوا نمی کردند و درد سرساز نبودند. توجه به ورزش پهلوانی و زورخانه ای و حضور در تیم فوتبال شاهین میمه به عنوان بازیکن تکنیکی در خط حمله از فعالیتهای ورزشی علیرضا بود. در خاطرات دوستان نزدیکش توجه به اخلاق ورزشی، منش پهلوانی و همچنین سلامت جسم در راس برنامه های او قرار داشت. دوره راهنمایی را با موفقیت و نمرات عالی به پایان رساند و به دلیل استعداد بالایش برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در دبیرستان حکیم سنایی ثبت نام کرد و از همان ابتدا به فکر موفقیت درکنکور پزشکی بود. با جدیت درس خواند و توانست با رتبه عالی در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شود. با اعتقاداتی محکم و عقیده ای استوار تحصیل در دانشگاه را با جدیت آغاز کرد. طی تحصیل با فردی کمونیست آشنا شد که با رفتار، گفتار و مباحتاتی پیاپی او را به دامن اسلام و انقلاب برگرداند. زمان جنگ او همراه علیرضا به جبهه رفت و فیض شهادت نائل آمد.
علیرضا یکسال بعد با شروع جنگ تحمیلی وارد سپاه پاسداران شد و دوره های نظامی را دید و داوطلبانه با عنوان دانشجوی پزشکی به منطقه غرب اعزام شد و در بیمارستان سنندج به مداوای مجروحان پرداخت، مدتی بعد به مریوان رفت و از طراحان عملیات در کردستان شد. علیرضا در غروب سه شنبه اول اردی بهشت در پیرانشهر توسط گروه رزگاری مورد اصابت گلوله قرار گرفت و دو روز بعد در بیمارستان الله اکبر سنندج دعوت حق را لبیک گفت و به فیض شهادت نائل آمد. خاطراتي بهنقلازيكيدوستانشهيد در دوران تحصيل با دكتر محمد حسين ايران دوست برادر(شهيدان عليرضا و حميد رضا) همكلاس و دوست بودم، در آن سالها جزء شاگردان ممتاز مدرسه بودم و با دكتر ايران دوست با هم درس مي خوانديم و اغلب در منزلشان بودم.در اين مراودات با شهيد عليرضا و حميدرضا ايران دوست آشنا شدم .شهيد عليرضا داراي هيكلي ورزيده و ورزشكاري بود براي بار اول ميلهاي باستاني را در دستان ايشان ديدم .زياد با ما گرم نمي گرفت، يا در حال مطالعه بود و يا در حال ورزش احترامي كه به والدينش مي گذاشت مثال زدني است . هيچ گاه نديدم بين اين سه برادر اختلافي به وجود آيد.
وصیتنامه متاسفانه عليرغم پيگري هاي انجام شده وصيتنامه اي به دست ما نرسيد.