شهيده عزت الملوك كاووسي در بیست وهشتم آبان هزاروسیصدوسی وهفت در مشهد بدنيا آمد. پس از اتمام تحصيلات دورن ابتدايي همراه با خانواده به تهران آمد و در دبيرستانهاي دكتر فاطمه سياح ،كاخ و هدف شماره دو دوران متوسطه را طي نمود و با معدل 41/19 دیپلم طبیعی گرفت. در سال پنجاه وشش در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته پزشكي دانشگاه تهران پذيرفته شد. از همان كودكي همواره ياد خدا بود و خدمت به مردم را سرلوحه کار خود قرار داده بود. با قرآن و نهج البلاغه انس داشت و لذت زندگي را در دستگيري از محرومان و زندگي در كنار زاغه نشينان و چادرنشينان جنوب شهر مي دانست. از زمان ورود به دانشگاه همگام با همه مردم مشغول فعاليت بر عليه رژيم شاهنشاهي بود. شجاعت و شهامت، بزرگواری وسادگی او دركنار مطالعات عميق درحوزه مسائل اسلامي بسيار چشمگير بود. سال دوم پرشکی را می خواند که با اوج گيري مبارزات و تظاهرات مردم در سال پنجاه و هفت با تعدادي از دانشجويان برای درمان مجروحان در بيمارستان امام خميني مستقر شدند؛ تا اينكه در روز بیست و دوم بهمن زماني که در خیابان دریاباری براي انتقال مجروحي از آمبولانس پياده شده بود بلافاصه با اصابت گلوله به فیض شهادت نائل آمد. پيكر مطهرش توسط همرزمان خود شبانه به بيمارستان امام منتقل و با موافقت خانواده در محوطه بيمارستان به خاک سپرده شد. وصیتنامه
متاسفانه عليرغم پيگري هاي انجام شده وصيتنامه اي به دست ما نرسيد. خاطره یک دوست آشنايي من با خانم عزت الملوک به سال پنجاه و شش در جلسات قرآن دانشجويان مذهبي دانشكده بر مي گردد؛ اين كلاسها باعث شد من روحیات اورا بشناسم. او بسيار مذهبي و مومن، مقيد به انجام فرايض ديني بود و برگزيده ترين مشخصه اش تفكر و تدبير وي در تمام زمينه ها بود. هرگز كاري را بدون فکر انجام نمي داد و ايمان خالصي داشت. دركلاس هاي قرآن برداشت بسيار دقيق، ظريف و عارفانه اي از آیات داشت و نظراتش در خصوص اجتماع مردم، قرآن، امام و رهبري ديدگاههاي بديع و نويني بود. خدمت رساني به مردم بزرگترين هدف زندگي او بود. عزت الملوک كاووسي به فقيرترین قشرهای مردم در زاغه های حلبي آباد سر می زد و در رساندن خوراک، سوخت و دارو به مردم بيمار از هيچ اقدامي کوتاهی نمی كرد؛ بيماران محروم را با خود به بيمارستان مي آورد و در صف پذیرش درمانگاه مي ايستاد و تا درمان نهایی آن ها را همراهی می کرد. از خودنمايي به دور بود و و همه این کارها را مخفيانه انجام می داد و مناعت طبع عجيبي داشت. در برابر حق بسيار فروتن و در برابر ناحق بسيار محكم بود. خدواند قدرت تميز بالايي به او داده بود او حق را از ناحق به خوبي تشخيص مي داد. با هيج كدام از گروهک ها ی انحرافی كه ظاهر اسلامي داشتند و جريانات پر سروصدای داخل و خارج دانشگاه همراه نبود. امام را خوب مي فهميد و مريد امام بود. چندین بار او را در تظاهرات و امداد رساني به مجروحين در ميادين مختلف دیده بودم.يادم نمي رود روز بيستم بهمن سال پنجاه وهفت او را ديدم پرسيدم كجا بودي؟ گفت: تاصبح بيمارستان بودم و مجروحان را درمان مي كردم. گفتم خيلي خسته اي مثل اينكه اصلا نخوابيدي؟ خيلي آهسته گفت: كارهايم كه تمام شد؛ به آشپزخانه بيمارستان رفتم و ظرف مريض ها را شستم.