زندگینامه
سیّدابوتراب میرشریف در یکم فروردین ماه هزار و سیصد و سی و یک در یكی از روستاهای لواسانات تهران، به نام افجه، در یك خانوادۀ روحانی و متّقی متولّد شد. دوران كودكی و نوجوانی را در همان روستا گذراند. در همین آبادی بود که او در مراسم افتتاح یك درمانگاه با صدای زیبا قرآن خواند و یك جلد كلام الله مجید به عنوان جایزه دریافت کرد. پس از پایان دورۀ متوسّطۀ تحصیلی به خدمت نظام وظیفه رفت و پس از آن در دانشگاه تهران به عنوان نگهبان استخدام شد. شهید در سال 1357 ازدواج نمود و از دانشگاه به بیمارستان امیركبیر منتقل شد. در آنجا، صداقت و پاكی و مؤمن بودن او باعث شد تا به عنوان جمعدار اموال بیمارستان انتخاب شود. در سال 1358 خداوند فرزندی به او عطا فرمود که به خاطر علاقۀ فراوان به امام زمان (عج)، نام او را مهدی گذاشت. در سال 1359 با جمعی از دوستان همكارش در بیمارستان، انجمن اسلامی را بنیان نهادند و به عنوان مسئول انجمن انتخاب شد. صداقت و كارآیی و ایمان او سبب شد صندوق قرضالحسنهای كه در بیمارستان ایجاد شده بود، زیر نظر آن شهید قرار داده شود. شهید رجایی در پیام نوروزی سال 1360، به خواندن نماز جماعت در ادارات توصیه کرد. پس از آن و با راه اندازی نماز جماعت در بیمارستان، به دلیل اعتماد و علاقه ای که نمازگزاران به شهید میرشریف داشتند، او را به عنوان امام جماعت بیمارستان انتخاب کردند.
علاقۀ زائدالوصف او نسبت به اسلام و جمهوری اسلامی ایران و امام زمان (عج) باعث شد او عضو بسیج دانشگاه شود. شهید با بسیج همكاری داشت تا بالاخره از طرف بسیج دانشگاه به جبهه رفت. در جبهه به دلیل توانایی و رشادتی که از خود نشان می داد، به عنوان فرماندۀ گروهان برگزیده شد. سرانجام در تاریخ 10/2/61 در عملیّات «الی بیت المقدّس» وقتی که همراه رزمندگان مشغول آزادسازی جاده اهواز- خرمشهر بود، عاشقانه به لقاءالله پیوست. قسمتی از وصیّت نامه شهید
«فرزندم مهدی، ای که انتخاب نام تو به خاطر عشق و علاقه ای بود که از امام زمان(عج) در دل پدرت بود، ای که سعی کردم اولین کلمهای که بر زبان تو جاری می شود، کلمۀ «الله » باشد، در زمانی که تو تنها آهنگ کلمات را اجرا میکردی، و این کلمات را بیشتر از کلماتی که در بین کودکان مرسوم است، آموخته بودی، منظورم از این حرفها این است که کلام و خط و حرکت تو با یاد خدا و ائمّۀ اطهار (ع) آغاز شد. از تو انتظار دارم از مسیری که برایت تعیین کردم، که همان راه «الله » و خط امامت است، منحرف نشوی که طعمۀ گرگان روزگار و عذاب الهی خواهی شد. برای سربلندی اسلام، فرزندم مهدی به حوزۀ علمیۀ قم برود و یا به خدمت سپاه پاسداران درآید تا بلكه بعد از خود نیز شجره طیبهاش خدمتگزار اسلام باشد. تکالیفی که اسلام و زندگی اسلامی برای تو تعیین میکند را با توکّل بر ذات احدیّت و سعی و جدیت در پیش گیر و سعی کن راه مرا ادامه دهی.»