شهيد سید محمد شکری نام پدر :كاظم محل تولد : كربلا تاريخ تولد : 18/8/41 سال ورود به دانشگاه:1363 تاريخ شهادت : 12/12/65 محل شهادت : کربلای5 شلمچه آدرس مزار: تهران :بهشت زهرا(سلام الله علیه)قطعه 26 ردیف 28 شماره 21
قسمتی از زندگينامه
شهيد سيد محمد شكري در روز 18 آبان ماه سال 1341 در كربلا به دنيا آمد. آن روزها پدرش كارخانهاي در كربلا زده بود و به اتفاق خانواده آنجا زندگي ميكردند. محمد هشت ساله بود كه به ايران برگشتند و ساكن محله ميدان شهدا شدند. دوران دبستان را در مدرسه «تشويق» گذراند. اوايل لهجه غليظ عربي داشت و براي همين كمي مشكل داشت ولي رفتهرفته با بچههاي مدرسه و محيط زندگي خو گرفت. مادرش هواي درس و رفتار بچههايش را خيلي داشت. براي هشت پسر و سه دخترش از قرآن و شكيات نماز و احكام ميگفت و سوالاتشان را جواب ميداد. مرتب هم به مدرسههايشان سر ميزد. رفتار و درس محمد در مدرسه نمونه بود.
سال آخر دبيرستان با معدل بالاي 19 ديپلم گرفت. در روزهاي اول انقلاب با كمك بچههاي مسجد حضرت موسيالرضا(عليهالسلام) براي تامين نفت و ارزاق عمومي مردم منطقه خيابان ايران سعي فراواني ميكرد. طوري كه با تشكيل گروههاي فرهنگي و شناسايي خانوادههاي مستحق به كمك پدر شهيدان «قادري» در فكر رفع نيازهاي مردم بود. مدتي بعد به عنوان مسئول پايگاه بسيج اين مسجد انتخاب شد و براي دفاع در برابر تجاوز دشمن بعثي عازم جبههها شد.
قسمتی از وصيت نامه
شهيد سيد محمد شكري در وصيتنامهاش اينگونه نوشته است: «خدا جان، خود گواهي هستي كه عشق حسين (عليه السلام) و زينب (سلامالله عليها) در قلبم ميجوشد. عشق بسيجياني كه در راهت جانفشاني ميكنند، در قلبم ميخروشد. سلام و درود خدا و سيد ما، رسولالله بر مادران شهدا كه در دامان پرمهر خودشان پروانههايي را پرورش ميدهند كه از عشق و سوز باريتعالي شمع وجود ميسوزند و ميسازند.
سلام خدا بر مادرم كه مرا اينگونه پرورش داد و مهر و محبت خود را نصيبم كرد اما ذرهاي از محبتهايش را نتوانستم جوابگو باشم.خدايا! بر من ببخشاي و از مادرم نيز عفو و بخشش و حلاليت ميطلبم. مادر! دوست دارم همانگونه كه بر بالاي سر علي فرياد تكبير برآوردي و با فريادت خصم را زمينگير كردي، بر بالاي سر من نيز فرياد برآوري و با اراده آهنين، ضربهاي ديگر بر خصم فرود آوري.
به پدر عزيزم كه زحمات زيادي برايم كشيده، سلام و درود ميفرستم و ميخواهم كه در هر جا و در هر زمان پاسدار حرمت خون شهدا باشد و از باباي عزيزم حلاليت ميطلبم.